تولد 9سالگي
تقديم به پدر من وپدر دخترم
پدر جان ، با یک دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق می گیرم و پیشانی بر خاک می گذارم و خداوند را شکر می کنم که فرزند انسان بزرگ و وارسته ای چون شما هستم پدر جان عاشقانه دوستت دارم و دستانت را میبوسم . . . ای تکیه گاه محکم من ، ای پدر جان / ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان ای نام زیبایت همیشه اعتبارم / خدمت به تو در همه حال ، هست افتخارم پدرم روزت مبارک شانه هایت، ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را. دست در دستانم که میگذاری، خون گرم آرامش، در کوچه رگهایم میدود. در برابر توفانهای بیرحم زندگی میایستی؛ آنچنانکه گویی هر روز از گفتوگ...
روز مادر
تقدیم به مادر خوبم که سرشار از همه مهربانی های دنیاست... مادری که هیچ قلمی حتی نمی تواند او را بسراید... تقدیم به چشمانی که آرامش قلب من است و صدایش دلنشین ترین ترانه ام. لبخندهای معصومانه و خنده هایش دلگرمی زندگی ام. از بودنت برایم عادتی ساختی که دور از تو بودن در باورم نمیگنجد حتی کوتاهترین فاصله زمانی. اکنون معنای دوست داشتن و عاشق بودن را بیش از بیش درک میکنم. چه خوب شد که بدنیا آمدی و چه عالی شد که شدی دنیای من. همیشه بدان که تا بیکران عشق عاشقانه دوستت دارم. پروردگارا شکرررررررررررررررررررررر...
خياط خانم
نازنين خيلي به كشوي لباساش حساسه اگه يه روز عجله هم داشته باشه لباس رو بدون تا كردن تو كشوش نمي ذاره ترجيح مي ده روزمين بندازه ،اتاقش شلوغ باشه اما كشوش نامرتب نباشه .فكر نكنين خيلي دختر مرتبي يه نه .كف اتاقش آدم رد نمي شه از بس شلوغ مي كنه .اما ديشب بعد از كنترل كشوش چند تا از ساپورتاش كه يه كم پاره شده بود برداشته ومي دوخته كه من رسيدم وكلي ذوق كردم .البته از نخ همرنگ استفاده نكرده بود اما مشخص نمي شد.يه بار خيلي وقت پيش كه لباساي مهرادي رو مي دوختم من رو در حال دوخت ديد وكنجكاوي مي كرد اما فكر نمي كردم به اين زودي مي خواد مستقل بشه .قربونت برم كه يه پا خانم شدي البته ناگفته نمونه قبل عيد كه شيريني هم درست مي كردم به عنوان دستيار كمك...
نویسنده :
مامانش
13:19
بدون عنوان
تو آمدی و خدا خواست دخترم باشی و بهترین غزل توی دفترم باشی تو آمدی که بخندی ، خدا به من خندید و استخاره زدم ، گفت کوثرم باشی خدا کند که ببینم عروس گلهایی خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی خدا کند که پر از عشق مادرت باشی خدا کند که پر از مهر مادرم باشی همیشه کاش که یک سمت ، مادرت باشد تو هم بخندی و در سمت دیگرم باشی تو آمدی که اگر روزگارمان بد بود تو دست کوچک باران باورم باشی بیا که روی لبت باغ یاس می رقصد بیا گلم که خدا خواست دخترم باشی تو آمدی و خدا خواست از همان اول تمام دلخوشی روز آخرم باشی ...
نویسنده :
مامانش
11:41
شكار لحظه ها
ديشب رفته بودم بخوابم يه لحظه به دلم افتاد برم يه سر از نازنين بزنم .اين اولين بار نيست بهش سر مي زنم اين دفعه اين صحنه رو ديدم .اولش فكر كردم تو اتاق نيست .يك كم دنبالش گشتم تا اينكه پيداش كردم.اما واقعا خواب بود .صبح كه ازش پرسيدم چرا اين كار روكرده بودي گفت من هميشه اينطوري مي خوابم .اما چرا من تا حالا نديدم شايد هم خالي مي بنده شايد هم يه چند وقتي يه اين كاررومي كنه آخه من كه هرشب ازش سر نمي زنم ...
نویسنده :
مامانش
16:04
بدون عنوان
چي بگم
مهرادي برا اولين بار رفته مشهد نازنين هم بدجور بي تابي مي كنه همش مي گه دلم برا فنچم تنگ شده منم اين عكس رو گذاشتم كه بگم چقد همديگه رو دوست دارن وبا هم شادن .من وخاله وعزيز وآقاجون وعمويي دلمون برات يه ذره شده زودتر برگرد خاله جون ديروز نازنين خانم ما خونه دوست صميميش محيا رفته بود برا درست كردن كارت تبريك واسه ي 2تا از معلماي امورتربيتي مدرسه شون .نازنين چند روزه اصرار مي كنه چند تا از سي دي هايي كه امانت به يكي داده بود رو بگم كه بر گردونه تا اينكه ديروز ازش پرسيدم كه بابايي چون با سيستم كار داره نمي تونه نگاه كنه برا چي مي خواد اين سي دي ها رو ؟تا خانم به زبون آورد كه مي خواد به دوستش بده اون نگاه...
نویسنده :
مامانش
9:48
برف بازي
پروردگارا ، آرامش را همچون دانه های برف آرام و بیصدا بر سر زمین قلب کسانی که برایم عزیزند ببار ، آمین ديشب بابايي شيفت بود وما طبق معمول مي خواستيم شب خونه ي عزيز بخوابيم اما باباجون مي گه بايد شب رو خونه ي خودمون بمونيم اينطوري من خجالت مي كشم وقتي اين موضوع رو گفتم حسابي عزيز دوتايي مون رو دعوا كردن ومجبور شديم باز شب رو اونجا باشيم .صبح وقتي راديو اعلام كرد مدارس تعطيله خيلي خوشحال شدم چون مي دونستم دستكشات خونه يه.كلافم مي كني كه برات بيارم مدرسه.صبح كه آبجي ازخواب بيدار شده بود وبرف رو د...