92/3/1 من آرایشگر شدم
سلام امروز عصر رفتیم خانه ی همکار مامانم. من دوست نداشم که برم ولی مجبور شدم. من اون جا هیچی نگفتم. آن ها هم به من گفتند چقدر با ادب هستی. من خونه ی عزیزم آرایش گر شدم. چون عزیزم اجازه دادندکه من موهاشون رو که موخوره گرفته بودکوتاه کنم من خیلی خوشحال شدم . من برای اولین بارموهای کسی رو کوتاه کردم . وبعد از کوتاه کردن موهاشون گفتند :خیلی قشنگ شده آخه من خیلی مواظب بودم .مامانم هم تعیید کردند. پایان ...