نازنين نازنين ، تا این لحظه: 18 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

دخملكم

خياط خانم

نازنين خيلي به كشوي لباساش حساسه اگه يه روز عجله هم داشته باشه لباس رو بدون تا كردن تو كشوش نمي ذاره ترجيح مي ده روزمين بندازه ،اتاقش شلوغ باشه اما كشوش نامرتب نباشه .فكر نكنين خيلي دختر مرتبي يه نه .كف اتاقش آدم رد نمي شه از بس شلوغ مي كنه .اما ديشب بعد از كنترل كشوش چند تا از ساپورتاش كه يه كم پاره شده بود برداشته ومي دوخته كه من رسيدم وكلي ذوق كردم .البته از نخ همرنگ استفاده نكرده بود اما مشخص نمي شد.يه بار خيلي وقت پيش كه لباساي مهرادي رو مي دوختم من رو در حال دوخت ديد وكنجكاوي مي  كرد اما فكر نمي كردم به اين زودي مي خواد مستقل بشه .قربونت برم كه يه پا خانم شدي البته ناگفته نمونه قبل عيد كه شيريني هم درست مي كردم به عنوان دستيار كمك...
25 فروردين 1393

بدون عنوان

  تو آمدی و خدا خواست دخترم باشی و بهترین غزل توی دفترم باشی تو آمدی که بخندی ، خدا به من خندید و استخاره زدم ، گفت کوثرم باشی خدا کند که ببینم عروس گلهایی خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی خدا کند که پر از عشق مادرت باشی خدا کند که پر از مهر مادرم باشی همیشه کاش که یک سمت ، مادرت باشد تو هم بخندی و در سمت دیگرم باشی تو آمدی که اگر روزگارمان بد بود تو دست کوچک باران باورم باشی بیا که روی لبت باغ یاس می رقصد بیا گلم که خدا خواست دخترم باشی تو آمدی و خدا خواست از همان اول تمام دلخوشی روز آخرم باشی   ...
25 فروردين 1393

شكار لحظه ها

ديشب رفته بودم بخوابم يه لحظه به دلم افتاد برم يه سر از نازنين بزنم .اين اولين بار نيست بهش سر مي زنم اين دفعه اين صحنه رو ديدم .اولش فكر كردم تو اتاق نيست .يك كم دنبالش گشتم تا اينكه پيداش كردم.اما واقعا خواب بود .صبح كه ازش پرسيدم چرا اين كار روكرده بودي گفت من هميشه اينطوري مي خوابم .اما چرا من تا حالا نديدم شايد هم خالي مي بنده شايد هم يه چند وقتي يه اين كاررومي كنه آخه من كه هرشب ازش سر نمي زنم    ...
20 فروردين 1393

چي بگم

مهرادي برا اولين بار رفته مشهد نازنين هم بدجور بي تابي مي كنه همش مي گه دلم برا فنچم تنگ شده منم اين عكس رو گذاشتم كه بگم چقد همديگه رو دوست دارن وبا هم شادن .من وخاله وعزيز وآقاجون وعمويي دلمون برات يه ذره شده زودتر برگرد خاله جون      ديروز نازنين  خانم ما خونه دوست صميميش محيا رفته بود برا درست كردن كارت تبريك واسه ي 2تا از معلماي امورتربيتي مدرسه شون .نازنين چند روزه اصرار مي كنه چند تا از سي دي هايي كه امانت به يكي داده بود رو بگم كه بر گردونه تا اينكه ديروز ازش پرسيدم كه بابايي چون با سيستم كار داره نمي تونه نگاه كنه برا چي مي خواد اين سي دي ها رو ؟تا خانم به زبون آورد كه مي خواد به دوستش بده اون نگاه...
6 اسفند 1392

برف بازي

        پروردگارا ، آرامش را همچون   دانه های برف   آرام و بیصدا   بر سر زمین قلب کسانی که   برایم عزیزند ببار ، آمین     ديشب بابايي شيفت بود وما طبق معمول مي خواستيم شب خونه ي عزيز بخوابيم اما باباجون مي گه بايد شب رو خونه ي خودمون بمونيم اينطوري من خجالت مي كشم وقتي اين موضوع رو گفتم حسابي عزيز دوتايي مون رو دعوا كردن ومجبور شديم باز شب رو اونجا باشيم .صبح وقتي راديو اعلام كرد مدارس تعطيله خيلي خوشحال شدم چون مي دونستم دستكشات خونه يه.كلافم مي كني كه برات بيارم مدرسه.صبح كه آبجي ازخواب بيدار شده بود وبرف رو د...
16 بهمن 1392

مكلف شد دخترم

سلام بر شکوفایی ، سلام بر روشنایی ، سلام بر پایان کودکی،پایان نٌه زمستان وتابستان ،  سلام بر بهار آشنایی با خداوند،بهار پر از عطردل انگیز اطاعت     اين هم روي كارت                                                   داخل كارت   این هم از کیک    اين هم از داخل لوح   اين هم چند نمونه از يادبوداي دخترم                 اين نمونه قرآن رو هم برا عمه ودختر عموهاش ...
8 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخملكم می باشد